فرغون

 

یادش بخیر

 

[ دو شنبه 13 بهمن 1393 ] [ 9:52 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 4618 ] [ نظرات () ]
××پیامک و شعر گیلکی××

**تره ترکانم چیست؟

ضربه ی شدید روحی که یک گیلک قبل از دعوا به حریف وارد می کند.

                                                             ***

**خروسه خودکشی می کند میبرنش کالبدشکافی می بینن تو قلبش نوشته:

                                    "فقط زرد کولشکن"

                                                           ***

**تی دیل دریا می دیل خشک زمینه

                                              تی خنده تی نگاه چی دلنشینه

**تی واسی من بزم دیل به دریا

                                              که او دریا میان مردن شیرینه

**بلا میسر چیست؟

کلمه ایست که گیلکها بجای دوستت دارم از آن استفاده می کنند.

پس تی بلا میسر.

***

**عکس العمل گیلانی ها بعد از زمین خوردن فرزندشان:

یاعلی...!یاعلی...! پس از اطمینان رفع خطر.

تی لنگ بشکفه به حق علی،آواره ببی،جان بدی به حق ۵تن،کوری مگر.

***

**می لبخند نیدین خلوت جا گریه کونم

مردم حرف واسی می ظاهر خوب چاکونم

**تی وفا ره بیمیرم ای که می آه ونفسی

می دیل خبر ناری ننی چی سخته بی کسی

 

[ دو شنبه 13 بهمن 1393 ] [ 9:52 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 4252 ] [ نظرات () ]
آشنایی با لباس سنتی سارق در گیلان

جزئی از لباسهای زنان تالش است که به لهجه شاندرمنی و عنبرانی " سارق و کمردَِبند " در لهجه پره سری، ارده جانی و اسالمی و کرگان رودی " سَرِق " و در لهجه خوشابر "جارشه" نامیده می شود. از روزگار گذشته تا به امروز سارق یا سَرِق محصولِ دستِ زنان و دختران این مناطق بوده است، آنهم از پشم گوسفند با طرح و نقشهای دلگشا و همسو با طبیعت منطقه. ولی امروزه گذشته از نوع دستبافِ اعلاء از پارچه های مرغوب، گاهی معمولی بازاری و کاموایی تهیه می شود.
با توجه به اینکه شرایط محیطی و مناسبات شغلی حکم می کند که پوشاک با نوع آب و هوا و کار و پیشه سازگار باشد، لذا استفاده از این پوشاک ساده از ساحِل دریا تا گیریه (ارتفاعات بلند کوهستان) بین زنان و دختران جوانِ کشاورز و دامدار معمول و متداول است. سرِق را دولا و سه گوش به دور کمر و شکم می بندند. مادران دامدار و کشاورز در روستاها و کوههای تالش از این پوشاک برای بستن و محکم کردن کودک در پشت خود استفاده می کنند.

 

[ دو شنبه 13 بهمن 1393 ] [ 9:51 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 3879 ] [ نظرات () ]
جالب انگیز مردنی !

کاربردهای مختلف مردن در فرهنگ گیلکی :  

 

بمیرم تره : دلم برات میسوزه !  

 

میرم تره : عاشقتم ‌!   

 

بوشو بمیره :  گم شو !   

 

بمردی ؟  :‌چرا جوابمو نمیدی ؟!    

 

مردنی : استخوانی !   

 

بمرده گاو :‌ بیحال !  

 

بمردم : خسته شدم !   

 

من بمیرم ؟ : راست میگی ؟  

 

[ دو شنبه 13 بهمن 1393 ] [ 9:50 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 4170 ] [ نظرات () ]
کباب ماهی ازون برون

مواد لازم براي تهيه کباب ماهی اوزون برون

ماهی اوزون برون - 800 تا 1000 گرم
پیاز - یک عدد
نمک ، فلفل ، آب لیمو یا آب نارنج - به مقدار لازم

 

 

زمان پخت و آماده سازی کباب ماهی اوزون برون
30
دقیقه

 

 

طرز تهیه  کباب ماهی اوزون برون

 

ابتدا پوست ضخیم ماهی را جدا می کنیم و گوشت آن را به قطعات نسبتاً کوچک خرد می کنیم. سپس پیاز را رنده نموده و به آن نمک ، فلفل ، آبلیمو یا آب نارنج را اضافه می نماییم . گوشت های خرد شده را به مدت ۲۴ ساعت در این مخلوط می خوابانیم و آن را در یخچال قرار می دهیم. پس از این مدت قطعات ماهی را به سیخ می کشیم و روی آتش می گذاریم. آتش باید تا حدودی ملایم باشد تا مغز گوشت ماهی به خوبی پخته شود. در پایان کار نیز بهتر است کمی آب نارنج به کباب های ماهی اوزون برون زده شود

 

 

 

[ دو شنبه 13 بهمن 1393 ] [ 9:49 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 5398 ] [ نظرات () ]
همه چیز در مورد خاویار

به طور عمده پروتئین موجود در خاویار(Caviar) متشکل از اسیدهای آمینه آرژنین ، هیستامین ، ایزولوسین ، لیزین و میتونین است.



چربی موجود در خاویار نیز به دو دسته عمده تقسیم می شود که عبارتند از "25 درصد کلسترول " و "75 درصد لستین".



مصرف خاویار از ابتلا به بیماری افسردگی و بیماری های قلبی عروقی پیشگیری می کند؛ چرا که در خاویار غلظت اسیدهای چرب از نوع امگا 3بسیار بالاست.



بعلاوه خاویار غنی از ترکیبی به نام "ctacosand"است که نوعی الکل چرب با زنجیره بلند است و در بدن به اسیدهای چرب تبدیل می شود.



این اسیدهای چرب به دست آمده در سنتز میلین (پوشش سلول عصبی) نقش بسزایی ایفا می کند. به همین دلیل مصرف خاویار در سلامت سلول های عصبی بسیار موثر است.



در کشورهایی که ماهی و خاویار در عادات غذایی مردم جایگاه ویژه ای دارد، میزان ابتلا به افسردگی بسیار کمتر از دیگر کشورها است.



وجود اسیدهای چرب" امگا 3 " در خاویار مانع از افزایش کلسترول خون و به دنبال آن باعث پیشگیری از ابتلا به بیماری های قلبی عروقی می شود. بعلاوه مصرف خاویار در پیشگیری از ابتلا به بیماری های آرتریت رومائید (التهاب مفاصل)، بیماری های دستگاه گوارش و بعضی از انواع سرطان بسیار موثر است.



خاویار از نظر عنصر آهن نیز غنی است و به همین دلیل مصرف آن در افراد مبتلا به کم خونی ناشی از فقر آهن نیز توصیه می شود.




روش مصرف



خاویار خود به تنهایی اشرافی‌ترین صبحانه جهان محسوب می‌گردد. بسیاری آن را به شکل خام و یا همراه با زرده تخم مرغ یا خرده پیاز میل می‌کنند و گروهی نیز به اندازه نوک قاشقی از آن را همراه با سبزیجات معطر یا قطعه کوچکی از نان و کره می‌خورند. بعضی علاقمندان خاویار، آن را سرد و با یک قاشق کوچک و بدون نان میل می‌کنند. برخی بوی تند ماهی مانند آن و طعم شورش را بسیار دوست می‌دارند هرچند طعم و بوی خاویار ممکن است برای بسیاری اصلاً خوشایند نباشد.



همانگونه که خاویار سیاه در ایران و جنوب روسیه شناخته شده‌تر است، خاویار سرخ در سیبری و خاور دور طرفداران بیشتری دارد. گرچه خاویار سرخ از خاویار سیاه ارزانتر است اما طعم و ارزش غذایی آن دست کمی از خاویار سیاه ندارد. خاویار سرخ یا سیاه را می‌توان در تمامی فروشگاه‌های مواد غذایی روسیه خریداری کرد. در اغذیه فروشی‌ها چند دانه خاویار سرخ بر روی برشی از نان با یک برگ جعفری سرو می‌شود.



انواع خاویار






ماهیان خاویاری یا استورژون ، از خانواده تاس‌ماهیان، از جمله گونه‌های آب‌زی کم نظیری هستند که از قدمتی چند صد میلیون ساله که به عصر ژوراسیک باز می‌گردد بر خوردارند و از این رو ماهیان خاویار را فسیل‌های زنده جهان می‌نامند که همراه با تکاملی فیلوژنی تا به امروز باز مانده‌اند. این ماهیان به ۲۷ گونه و زیرگونه در جهان تقسیم می‌شوند که از این تعداد ۶ گونه در دریای خزر زندگی می‌کنند. ارزش ماهیان خاویاری نه به جهت استفاده از گوشت آنان که به واسطه تخم آنان است که به خاویار یا مروارید سیاه مشهور است. خاویار انواع گوناگونی دارد چون خاویار طلایی و سرخ و سیاه که البته در این میان خاویار سیاه از ارزشی قابل توجه برخوردار است.



دریای خزر به تنهایی ۹۳ در صد از ذخیره خاویار و ماهیان خاویاری جهان را در خود جای داده‌است. همچنین ۵ گونه از ماهیان خاویاری ممتاز جهان نیز در این دریا میزیند که به ترتیب کیفیت عبارت‌اند از «فیل ماهی»، «قره برون یا ماهی خاویاری ایران»، «ماهی خاویاری گلد (چالباش) یا روس»، «ماهی شیپ»، «ماهی ازون برون».



فیل ماهی بزرگ‌ترین ماهی آب‌های داخلی ایران است که از نقطه نظر کیفیت خاویار رتبه اول را به خود اختصاص داده‌است نام دیگر ان بلوگا است و نمونه‌هایی از آن با وزنی در حدود ۱۴۰۰ کیلوگرم و سنی بیش از ۱۰۰ سال صید شده‌است. هر ۲ یا ۳ سال یک بار تخم ریزی می‌کند و بین ۱۴ و ۱۷ سالگی بالغ می‌شود و به واسطه بهترین خاویار، رتبه گرانترین ماهی و خاویار جهان را داراست. از قامتی معادل یک و نیم متر تا بیش از چهار متر بر خوردار است، رکورد صید آن در ایران ۶۲۰ کیلوگرم بوده‌است.



قره برون یا تاس‌ماهی ایران، در حال حاضر گونه‌ای مستقل محسوب می‌شود، اما پیش‌تر آن را زیرگونه‌ای از ماهی روس می‌دانستند. «قره‌برون» به ترکی به معنای «بینی سیاه» است که از رتبه دوم ارزش بر خوردار است. در حال حاضر به واسطه تکثیر مصنوعی از نقطه نظر تعدد از گونه روس پیشی گرفته‌است. از گونه روسی بزرگ‌تر می‌باشد و کیفیت خاویاری برتر از وی را نیز دارا می‌باشد از نظر ظاهری تا حدی شبیه به هم می‌باشند گرچه رنگی تیره تر همراه با رنگ دانه‌های سفید رنگ که تا بینی وی ادامه پیدا کرده وی را از نظر ظاهری از تاس ماهی روس جدا می‌کند. وزنی معادل ۶۰ تا ۱۳۰ کیلوگرم دارد و طولی معادل ۱ متر تا بیش از ۲ متر که در فاصله ۱۲ تا ۱۴ سالگی بالغ می‌گردد.



تاس ماهی روس یا چالباش در زمره گونه‌هایی است که در تمام نقاط دریای خزر یافت می‌شود و خاویار آن را نیز به اصطلاح طلایی می‌نامند که از رتبه سوم ارزش بر خوردار است و در فاصله ۱۲ تا ۱۶ سالگی به سن تخم دهی می‌رسد و بالغ می‌شود. از طولی معادل ۱ تا ۲ متر بر خوردار است و وزنی معادل ۶۰ تا ۱۰۰ کیلوگرم.



ماهی خاویار شیپ معمولاً ماهی مهاجری است که به واسطه تخم‌ریزی به سواحل ایران می‌آید و در رودخانه‌های آبریز دریای خزر تخم‌گذاری می‌کند. از عمری معادل ۳۰ سال بر خوردار است، سبک وزن است و از تعدد کمی هم بهره می‌برد. از نقطه نظر ارزش در رتبه چهارم قرار دارد. با طولی بیش از ۱ متر و وزنی سبک، در فاصله ده سالگی تا ۱۴ سالگی بالغ می‌گردد و به سن تخم‌دهی می‌رسد.


ماهی اوزون برون (دراکول) کوچک‌ترین ماهی خاویار دریای خزر می‌باشد که در ایران به اشتباه کلیه ماهیان خاویاری را به نام وی اوزون برون می‌نامند. از نقطه نظر کیفی در رتبه آخر قرار دارد چرا که از خاویار ریزتر و ارزانتری بهره می‌برد. از نظر تکثیر مصنوعی با مشکلاتی مواجه‌است و تعداد آن نیز در شرایط طبیعی رو به کاهش می‌رود. در ترجمه نام وی بینی دراز است. در فاصله ۸ تا۱۲ سالگی بالغ می‌شود. قامتی معادل ۱ تا ۱٫۵ متر و وزنی سبک‌تر در قیاس با دیگر ماهیان این خانواده در دریای خزر دارد.

[ دو شنبه 13 بهمن 1393 ] [ 9:48 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 4553 ] [ نظرات () ]
آشنایی با پاموجِه یا رورواک,کودک نوپا در گیلان قدیم

این وسیله در گذشته برای آموزش راه رفتن در کودکان نو پا استفاده می شد . بچه نو پا که تازه شروع به راه رفتن میکرد از این وسیله که به زبان محلی پاموجه گفته می شد تکیه می کرد ،و با کمک  دو دستش قسمت بالای آنرا می گرفت و به سمت جلو هول میداد و خودش باهاش حرکت می کرد،مادر هم از پشت سرش می رفت و هواش  رو داشت تا طفل نیفته .تا زمانی که طفل نو پا کاملا راه رفتن را یاد می گرفت از این وسیله استفاده میشد .

البته این وسیله نیز خطراتی  به همراه خود داشت چون موقع حرکت  تند تر از بچه حرکت میکرد  و چون کلاچ نداشت و باید همیشه یکی دور و بر مواظب می بود.

 

[ دو شنبه 13 بهمن 1393 ] [ 9:47 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 4054 ] [ نظرات () ]
شامی کباب رودباری

مواد لازم:

  • گوشت چرخی: 200-250 گرم
  • پیاز رنده شده: 1 عدد
  •  نمک و فلفل: به اندازه لازم
  • سبزی معطر (ترخون، مرزه، گشنیز و ریحان سبز و بنفش) خرد شده: 1/2 فنجان
  • من از سبزی خشک استفاده کردم چون از همش دارم توی خونه
  • روغن: به میزان لازم
  •  گوجه رنده شده:  2عدد
  • رب‌گوجه: 2 قاشق غذاخوری
  • روغن زیتون: 3 قاشق غذاخوری با بو من ریختم

طرز تهیه شامی رودباری : 

ابتدا گوشت  چرخ شده را با پیاز‌های رنده شده مخلوط و نمک و فلفل را به آن اضافه کنید و بعد سبزی‌های معطر را به مواد فوق بیفزایید و  خوب ورز دهید و بگذارید چند ساعتی در یخچال بماند تا عطر سبزی‌ها در گوشت نفوذ کند و خوش طعم‌تر شود.خود رودباریها از سیبزی پلنگ مشت میریزن ولی ما نداریم این سبزیها جایگزینش میشه.

حالا به اندازه دلخواه از مواد شامی را بردارید و در دست  آن را پهن کنید. مقداری روغن در تابه بریزید و شامی‌ها را در آن سرخ کنید و کنار بگذارید. گوجه‌های رنده شده را همراه رب‌گوجه در مقداری روغن تفت دهید     کمی نمک و زردچوبه را هم اضافه کنید و بگذارید روی حرارت ملایم بجوشد و غلیظ شود. سپس شامی‌ها را درون این سس  بگذارید و حرارت را کم کنید. در ظرف را بگذارید تا کم‌کم بپزد. در انتهای کار 3 قاشق روغن زیتون را به مواد اضافه کنید تا دو دقیقه هم با روغن زیتون بجوشد و بعد آن را از روی حرارت بردارید. چون روغن زیتون نباید زیاد حرارت ببیند. این شامی لذیذ را می‌توانید همراه کته‌ای که از قبل آماده کرده‌اید یا با نان میل کنید.

 

 

 

[ دو شنبه 13 بهمن 1393 ] [ 9:46 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 5250 ] [ نظرات () ]
طرز تهیه ماهی شور یا به گویش گیلکی شوره کولی در گیلان

اگر به گیلان مسافرت کرده باشید، حتما در برخی مغازه ها انواع ماهی های شور و دودی به چشمتان خورده است. مردم گیلان علاقه ی زیادی به خوردن ماهی شور دارند و آن را در کنار غذاهای محلی همچون باقلاقاتوق و آش ترش مصرف می کنند. شور کردن ماهی کولی در منزل بسیار ساده است و بسیاری از مردم گیلان به دلیل اینکه این روش تمیزتر و بهداشتی تر است، آن را در منزل انجام می دهند. شما هم می توانید این کار را در منزل انجام دهید و از خوردن ماهی شور خانگی به همراه غذا لذت ببرید البته زیاد نباید در خوردن ماهی شور زیاده روی کنید زیرا غذاهای شور و دودی عامل اصلی سرطان معده هستند که متاسفانه در گیلان نیز رواج فراوانی دارد.

مواد لازم:

ماهی کولی به میزان لازم

نمک: به میزان لازم

روناس آسیاب شده(در صورت تمایل): به میزان لازم

سنگ بزرگ: 1 عدد

طرز تهیه:

ماهی ها را بشویید و نوک یک چاقوی تیز را در مخرج ماهی فرو کرده و به سمت سر ماهی چاک بدهید و با رسیدن به آبشش متوقف شوید. سپس احشای شکم ماهی را خارج کنید. شکم تمام ماهی ها را خالی کرده و بشویید و در آبکش بریزید تا ماهی ها خشک شوند.

ظرفی مثل یک سطل پلاستیکی در دار با اندازه مناسب را برداشته و کف آن یک لایه نمک بریزید. چند ماهی را در روناس غلتانده و به طور یک لایه روی نمک بگذارید و با لایه دیگری از نمک روی ماهی را بپوشانید. این کار را تا تمام شدن ماهی ها ادامه دهید و روی ماهی لایه آخر را نیز خوب با نمک بپوشانید. سنگ بزرگ را روی نمک قرار داده و در سطل را بگذارید. سطل را در جای خشک، تاریک و خنکی قرار دهید. ماهی پس از یک ماه آماده خواهد شد.
برای مصرف ماهی، پس از برداشتن ماهی مجددا نمک ها را روی ماهی ها ی موجود در سطل بپوشانید. ماهی را کمی در آب قرار دهید تا نمک های اضافی آن گرفته شوند. سپس در کاسه گذاشته و روی برنج در حال دم آمدن بگذارید تا بخار پر شود. یا اینکه در تابه با کمی روغن سرخ کنید.

 

[ دو شنبه 13 بهمن 1393 ] [ 9:45 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 5259 ] [ نظرات () ]
[صنایع دستی چرمی] – چموش دوزی

چوموش که درفارسی به آن چموش نیز گفته می شود، نوعی پای افزار ازجنس چرم ساده است. چموش کفشی کاملا بومی بوده که بیشترساکنان مناطق کوهستانی گیلان ازآن استفاده می کردند، اما اینک کاربرد خود را به کلی از دست داده است و تنها جنبه تزئینی دارد.

ازامتیازهای این پای افزار، سبک بودن و یکپارچگی آن و خنک نگه داشتن پا در فصول گرم و گرم نگه داشتن آن در فصول سرد می باشد.

چموش دوزی در مناطق کوهستانی گیلان اهمیت به سزایی داشته و این اهمیت را می توان در نام بعضی از روستاها یافت.

روستاهایی چون"چاموش دوزان" در"ماسال و شاندرمن" یا "چارق دوزی محله" در لاهیجان و یا "چاموش محله" در خانقاه ماسال موید این نکته است.

از گذشته تا کنون معروف‌ ترین چموش دوزان گیلان در شهرک تاریخی ماسوله بسر می‌برند و درگذشته بیشتر چموش‌های مورد استفاده مردمان این استان بخصوص اهالی منطقه فومنات(غرب گیلان) به دست آنان تهیه می‌شد.

نوع متداول چموش، دارای بند و تسمه‌های بلند است که به ساق پا پیچیده می‌شود که به"شکار چموش" معروف است و نوع دیگر فاقد تسمه و بند است ولی همانند نوع قبلی نوکی عقابی و برگشته دارد.

درتالش دو نوع چموش دوخته می شد که نوع مرغوب آن"ختنی" و نوع نامرغوب آن که از پوست دباغی شده دوخته می شد "مازرده" نام داشت. به مرور زمان که دوختن و استفاده ازچموش از رونق افتاد، نوعی دیگر از آن بوجود آمد که از لاستیک تهیه می شد و به آن "رزین چموش" می گفتند.

در کتاب سرزمین و مردم فومنات نوشته "کیوان پندی" آمده است: چموش را غالبا ازچرم ساده و بدون رنگ تهیه می‌کردند، اما اگر می‌خواستند که چرم را رنگ کنند، ازرنگ گیاهی همچون رنگ پوست انار استفاده می‌شده است. چموش اصیل را از چرم دباغی شده گاومیش برای مردان یا بز برای زنان می‌ساختند و به همین جهت در جاهایی که دوخت چموش متداول بود، تشکیلات دباغی و دباغخانه در حوالی چموش‌ دوزان وجود داشت.

درگذشته نه چندان دور و قبل رواج شیوه های نوین عمل آوری چرم، برای تهیه چرم مورداستفاده چموش، پوست گاو و بز را به دباغخانه آورده، اول آن را نمک می‌زدند، بعد درآهک می‌خوابانیدند، سپس موی آن را بر می داشتند و آنگاه در آب انار ترش پخته و درحوض می‌انداختند تا پوست رنگ بگیرد. بعد از آن چرم را روی تخت انداخته، لوله می‌کردند، سپس در آب فرو می‌کردند تا شوری آن برود، بعد در کنار هم آویزان می‌کردند تا هواخورده و خشک بشود. بعد از این مرحله پوست را صاف نموده مجددا در آب می‌انداختند،آن وقت آن را روی تخت خوابانیده، آن را 'شلفا' (یک نوع ضربه زدن به پوست) می‌زدندو محصول به عمل آمده را تحویل چرم‌فروشان و کفاشان می‌دادند.

 

[ دو شنبه 13 بهمن 1393 ] [ 9:42 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 3993 ] [ نظرات () ]
رسم الخط دین دبیره ( اوستایی) برای گیلکی

رسم الخط گیلکی

رسم الخط گیلکی

چند وقتی از پیشنهاد من میگذرد مبنی بر اینکه چرا باید برای رسم الخط گیلکی از خطوط انگلیسی و یا روسی و از این قبیل برای زبان گیلکی استفاده کنیم. چرا برای هویت دهی به زبان خودمون دست به دامن خطوط غیر بومی بزنیم. چرا از خطوطی که زمانی در این دیار و کشور بوده استفاده نکنیم.

ما گیلک ها و تالش ها هزاران سال است که در کنار دیگر اقوام ایرانی زیست کرده ایم و در تمدن گذشته ی یاران نیز سهم داریم. درست است که در بسیاری از دوران تاریخ حکومت های بومی بر ایران حکمفرما بوده اند ولی همین حکومت های بومی جنگ و مخالفتی با حکام مرکزی کشور _ به جز در برخی دوران مثلا جنگ گشنسب شاه گیلان با اردشیربابکان ساسانی که گشسب شاه از متحدین دولت متاخر ساسانی یعنی اشکانی بوده_ و در گذشته های این سرزمین سهم داشته ایم:

1- مددرسانی گیلانی ها به کورش در فتح هگمتانهو در جنگ های بعدی

2- گیل : از سرداران خشایارشاه که کشتی های وی را از طوفان (احتملا در دریای اژه) نجات داد.

3- موتا و ...

ما در همین گذشته ی مشترکمان خطوطی هم داشته ایم که یکی از خطوط ،خط اوستایی، که به زعم بسیاری از محققین و باستان شناسان از کامل ترین و زیبا ترین خطوط جهان است. چرا چیزی را که در میان خودمان هست از دیگری طلب کنیم؟ چرا تا زمانی که آب در کوزه داریم گرد جهان بگردیم؟ چرا از داشته های خودمان سود نبریم ؟ چرا به داشته های خودمان ارج ننهیم؟

*از زمانی که من استفاده از خط اوستایی را در اینجا مطرح کردم مخالفت هایی و البته موافقت هایی صورت گرفت. برخی از این مخالفت ها بر این بود که چرا باستان گرایی؟ حال من میگویم چرا غرب گرایی؟ این باستان گرایی نیست بلکه خودیابی است. چرا که اگر خط فارسی برای تلفظ و آوانگاری و به طور کلی نگارش زبان گیلکی کفاف اصوات و آوا های زبانی را نمیدهد و ما نیز تمایلی به تکامل دهی آن برای نگارش زبا گیلکی نداشته باشیم چرا از خطوط بیگانه کمک بگیریم و آن خطوط را برای خودمان کامل کرده و بسازیم؟ اگر بنا بر این است که فارسی را کنار بنهیم و از تکامل آن نیز منصرف شویم پس چرا به خودمان نگاه کوچکی نیندازیم؟

گیل دبیره

*حال اگر کسانی با نام این خط مشکل دارند میتوانیم قرار دهیم گیل دبیره.

*مخالفت دیگر مبنی بر دشواری این رسم الخط است. در همین جا به شما میگویم که من این خط را در هیچ جا آموزش ندیده ام ، رشته دانشگاهی من نیز مرتبط با باستانشانسی و تاریخ نیست، بلکه این خط را خودم در دوران دبیرستان یاد گرفتم بدون کمک کسی و بدون معلم. از روی دیگر این خط به این دلیل برای شما دشوار می نماید چون از حروف از حروف آن هیچ در نمیابید و چشم شما به این خط عادت ندارد ولی چون خط فارسی را از اوان کودکی در مدارس یاد گرفته اید به گمان غلط فکر میکنید که آسان است. نه در واقع این طور نیست بلکه خط فارسی از خط انگلیسی و اوستایی سخت تر است چراکه در آن بسیاری از آوانگاری ها انجام نمی شود و این را ما نمیتوانیم نتیجه بگیریم بلکه کسی ( الزاما خارجی) میتواند نتیجه بگیرد که میخواد خط فارسی را یاد بگیرد. ما واژه های زیر را تنها در جمله میتوانیم

تشخیص دهیم که چیست:

- خرد : خُرد ، خِرَد ، خَرَد (می خرد)

- دین : دین ، دِین

و یا یک غیر ایرانی که میخواهد فارسی یاد بگیرد خورشید یا خواهر و ... را چگونه میخواند؟

پس از دید و نگاه خودمان که خط فارسی را از دوران کودکی آموخته ایم و خط انگلیسی را که از دوران راهنمایی فرا گرفته تصمیم نگیریم و نادانسته این خط را سخت و دشوار نخوانیم چرا که این خطعلاوه بر زیبایی و دست کم زیبا تر بودن از خطوط بیگانه بسیاری آسان است و هیچ قواعد نگارشی خاصی ندارد و حروف این خط بدون تغییر و چسبیدن در کنار هم قرار  میگیرند.

* و اما سخنی دیگر مبنی بر اینکه آیا میتوان این خط را در اقشار جامعه نشر داد؟

نه نمیشود ! بلکه همان رسم الخط های پیشنهادی دیگر را هم نمیشود در میان اقشار گیلکی جامعه نشر داد! چرا که کسی گیلکی نمینویسد که به رسم الخط نیاز داشته باشد! کسی گیلکی را زبان نمی داند که برایش رسم الخط قائل شود! امروزه کمتر کسی حتی به زبان گیلکی شعر میسراید که بخواهد اشعارش را به رسم الخط خاصی بنگارد! ما زبانشناسی قوی ندارم رسم الخط میخواهیم چه کنیم؟ ما ادبیات قوی ندارم رسم الخط میخواهیم چه کنیم ؟ ما یه فرهنگ لغت جامعه برای زبانمان ندارم رسم الخط میخواهیم چه کنیم ؟ ما آموزش همگانی نداریم رسم الخط چه به کارمان می آید؟ بسیاری از جوان ما و نسل جدید ننگشان می آید گیلکی صحبت کنند رسم الخط می خواهد چه کار ؟ بسیاری از جوان ما گیلکی را به درستی بلد نیستند حال رسم الخط برای زبانی یاد بگیرند که از آن هیچ نمی دانند؟

***************************************

تا این مشکلات و هزاران مشکل دیگر را برطرف نموده ایم نمی توانیم رسم الخطی برا زبانمان معین کنیم. هدف من نیز از این پیشنهاد مقابله با نشر چنین فعالیت هایی مبنی بر استفاده از خطوط بیگانه برای نوشتن خط گیلکی بود و هست. نه نشر همگانی آن که خود می دانم که در حال حاضر زمینه و بستر برای انتخاب خط نگارشی برای گیلکی مهیا نیست.

پایان

دهیوپت ونداد شهریاران- 9/11/1393

پنجشنبه ،۱۵۸۸ شريرˇما ۲۵
برچسب ها: رسم الخط گیلکی ,
[ پنج شنبه 9 بهمن 1393 ] [ 10:6 ] [ دهیوپت(ع.ر) ] [ بازديد : 6630 ] [ نظرات () ]
القاب لاهیجان

لاهیجان تاریخ پر فراز و نشیبی داشته و در دوره های مختلف وقایع متفاوتی را تجربه کرده استو لاهیجان از دوره ی اشکانی (دست کم 2200 سال پیش) ناحیه ای شهری در گیلان قلمداد میشده. این شهر چندین بار رو به ویرانی و چندین بار به خاطر آتش سوزی و طاعون و زلزله تقریبا به طور کامل ویران و تقریبا بدون سکنه شده ولی دوباره مردمان به این شهر بازگشته و آن را از نو ساخته اند. در دوره ی مغول و الجایتو نیز از ویرانی مغولان وحشی مصون نماند. در دوره های کیاییان و حمله ی شاه عباس صفوی کشتاری و خرابی زیادی نیز به لاهیجان وارد آمد به گونه ای که از آن دوران از رونق لاهیجان که مرکز گیلان بود کاسته شد. حال میخواهیم بخشی از القاب لاهیجان در چند دهه ی پیش را بررسی کنیم که به ترتیب پیشینگی آن مینویسیم:

1- شهر ابریشم: لاهیجان از دو واژه ی لاه ، لاس + جای و گاه تشکیل شده است. بخش نخست در زبان گیلکی به معنی ابریشم و کژ است. بخش دوم نیز با فارسی مترادف است و به معنای همان جا و مکان است که به معنای شهر و محل ابریشم است. صنعت ابریشم و نوغان داری در گیلان پیشینگی درازی دارد و لاهیجان نیز مهم ترین و بزرگترین قطب ابریشم بوده است. این صنعت و حرفه زمانی است که در گیلان و لاهیجان از رونق سابق خود افتاده است. داستان از زمانی شروع شد که در دوره ی حکومت قبل گروهی از کارشناسان ژاپنی به بهانه ی اصلاح درخت های توت که غذای اصلی لار های (کرم های) ابریشم ، درخت های سمی و بیمار را در توتستان های گیلان جایگزین کردند و ای آلودگی درختی به گونه ای بود که از طریق ریشه  خکا قابل گسترش بود. بدین ترتیب در زمان بسیار کوتاهی بیشتر این توتستان ها آلوده شدند و زمانی ایرانی ها پی بردند که ژاپنی ها چه کار کردند که بسیاری از لارهای ابریشم با خوردن برگ های سمی این درختان مرده بودند و ابریشمی تنیده نشده بود. ژاپنی ها این کار را در برخی دیگر از استان های صاحب نوغان و ابریشم نیز کردند. علت چنین کاری از ژاپنی ها تنها یک چیز است:

تجارت جهانی؛ ژاپنی ها خودشان از بزرگترین تولیدکنندگان ابریشم در دنیا بوده و همکنون نیز هستند و برای خارج کردن ایران از این تجارت این درخت ها آلوده را آوردند. جالب توجه است که این آلودگی هنوز هم از توتستان های ایران و گیلان ریشه کن نشده است!!!

2- شهر سقف های نارنجی(سفالی): تا همین 50 سال پیش وقتی از فراز شاه نشین کو و بام سبز به لاهیجان می نگریستید شهری یک دست با سقف های سفالی و زیبا می دیدید که امروزه با گسترش شهرسازی و تغییر در مصالح چنین نمای زیبایی از لاهیجان گرفته شده است.

3- شهر کلوچه : کلوچه یکی از شیرینی و نان های محلی لاهیجان است که البته به جای نان از کلو استفاده کنیم بهتر است. کلو منحصرا به نان هایی گفته میشده که گرد درست و پخته میشدند و کلوچه به معنای کلوی کوچک است. این واژه در کلوهای سنتی دیگر نیز دیده میشود همچون : کَلان (نوعی نان شیرین و گرد و نسبتا کوچک محلی مخصوص لاهیجان ، سیاهکل و به ویژه دیلمان است)- کوماج یا کُماج (احتملا همان کلان و شاید هم شبیه به آن باشد که از دیگر نان های محلی گیلان است- .

لازم به ذکر است که کوکی (از سوغات و شیرینی های محلی لاهیجان) جز خانواده ی کلو و کلوچه نیست بلکه جز خانواده شیرین جان است.

4- شهر چای : شاید به 200 سال پیش نکشد که شاهزاده ی قاجار کاشف السلطنه چای را از هند به گیلان و ایران آورد و پس از بررسی آب و هوای لاهیجان را مناسب ترین آب و هوا و رطوبت برای چای دید که در زمان کوتاهی نیز نتیجه گرفت و چای لاهیجان در ایران شناخته شد.

5- عروس گیلان: با توجه به شهرسازی و زیبا های طبیعی لاهجان این لقب به این شهر داده شده است که خودتان باید ببینید و نظر بدهید.

موضوعات: لاهیجان , ,
[ دو شنبه 6 بهمن 1393 ] [ 9:59 ] [ دهیوپت(ع.ر) ] [ بازديد : 4428 ] [ نظرات () ]
یک خاطره ی قدیمی

داستان ماتور سووار(موتور سوار)

این داستان جالب یک خاطره ی قدیمیه که حتی من به دنیا نیومده بودم و شاهدین عینی برام تعریف کردند که منم براتون با کمی مایه ی طنز و شوخی میذارم.

شخصیت های داستان:

بنده ی خدا : نقش اول داستان ( اونی که میخواد ماتور سووار بشه)

رفیق : نقش انحرافی داستان

پیر مرد : نقش دوم داستان (با دو تا دیالوگ)


درست زمانی که اسب های بنزینی جای اسب های علوفه ای رو گرفته بود و مردم خیلی زود اون اسب های نجیب و سر به زیر علوفه خوارشون رو فراموش کردند یه بنده ی خدایی علاقه ی شدیدی به روندن این اسب های بنزینی یا همون ماتور داشت. روزی از یکی از دوستاش که ماتورسوواری بلد بود میخواد که بهش روندن این اسب های آهنی رو یاد بده. با هم میرن رو زمین چمن که رفیق به اون بنده ی خدا ماتور سوواری یاد بده!!!

خلاصه ...

 بنده ی خدا میشنه رو ماتور (پشت رل) و رفیقم میشنه پشت ترک موتور که به بنده خدا ماتور سواری یاد بده. بنده ی خدا ماتور رو روشن کرد و شرو کرد به راه بردن اسب چموش آهنی که یکباره

.

.

.

که یکباره ...

ماتور اینه دسته وایته یا به زبان فارسی افسار موتور از دستش در میره...

رفیق هرچی سعی میکنه اوضاع رو سامان بده و به شرایط ایزو 2015 یا همون ایده آل برگردونه افاقه نمیکنه تا زمام امور از دست رفیق و بنده خدا در میره ...

اسب سرکش بنزینی درست رو به سوی خانه ی پیرمردی در اون حوالی میره ...

اون زمان حیاط خونه های گیلان رو با پرچین محصور میکردن و خود خونه ها هم معمولا ایوان یا تلار داشت. که واسه بعضی های که ضعیف بودن این تلار ها ارتفاع زیادی نداشت تا حدی که تغییربا نزدیک سطح زمین بود...

به اونجا رسیدیم که اسب بنزینی به طرف خونه ی پیرمرد حمله ور میشه

بنده ی خدا که به هوای اسب سواری هرچی افسار ماتور رو میکشید افاقه نمیکرد درست میره بخور به طرف پرچین حیاط خونه پیرمرد...

در این اوضاع که رفیق جان ارزشمند رو در خطر میبینه از پشت ترک موتور میپره پایین و جان در میبره ولی بنده ی خدا همچنان مصمم بر پالین اسب آهنی نشست تا راست میره رو ...

.

.

راست میره رو پرچین حیاط پیرمرد و پرچین رو میشکنه و فاتحانه به طرف خانه پیرمرد بیچاره یورش میبره.

در این هنگام پیرمرد از اتاق بیرون میاد و بنده ی خدا رو عین هو کسی که پای در رکاب اسب چموشی انداخته و افسار از دستش گسیخته رو تو حیاط خونش میبینه و به ناگاه دو دستش رو آورد بالا و به طرف بنده ی خدا اشاره کنان فریاد برآورد:

های برااا (آهای داداش)

های برا !!

.

.

کو اَمادَری؟؟! ( داری کجا میای)

.

.

های برااا

های برا !!

کو امادری؟؟!

.

ولی چون اسب چموش و بنده ی خدا همچنان به تاخت ادامه دادند و به فریاد های ملتمسانه ی پیرمرد توجهی نکردند و از سوی دیگر

پیرمرد هم که عزرائیل جانش رو سوار بر اسب آهنی که از مخرجش دودی وحشت برانگیز بیرون می آمد رو می دید ، با وجود کهولت سن چنان به داخل اتاق شیرجه ای زد که حجازی و عابدزاده در اوج آمادگی توان چنان شیرجه ای نداشتند و

بنده ی خدا و اسب چموش به تلار خونه ی پیرمرد خوردن بنده ی خدا به زمین میخوره و اسب چموش آهنی هم رو تلار خونه ی پیرمرد چپه میشه

 

و اسب چموش با نوای

فرت فرت فرت فرت ...

خاموش میشه و بنده ی خدا به نجابت اسب های علوفه ای پی میبره.



موضوعات: گیله گب , ,
برچسب ها: گیلکی ,
[ شنبه 13 دی 1393 ] [ 8:3 ] [ دهیوپت(ع.ر) ] [ بازديد : 5533 ] [ نظرات () ]
دربگ

دربیگ گوˇود

یکته جی گیلون(ورن) باستونی گوˇودون ، دربگون « darbeg» یا «Darbig» بوˇون. ایشونم کی آماردیون و کاسیون مورسون گیلون مئن زیندگی گودن و ایشون نیشتن جیگه دولفک کوه بو. خیلی گیلون مجون و واموج کسون گونن که دورفک یا دولفک هی نوم جی ( دربیگ) ویته بوو ایسه. ایتو کی درفک یا دلفک هو دربیگ یا دربگ ایسه. اگر ایتو بینیم پس دالفک خو معنی یه دس جی هدنه. چره کی دالفک و یا دلفک گیلکی مئن بنه لانه ی عقاب(باز، شاهین). هرچی ببی امه قصد ویراشین زیهˇین ندنیم. باستان شناسون جی خیلی شون بوتن کی دربگ شون نیشتن گاه هو درفک کو ایسه کی درفک و دربگ مئن هتما رابطه ای ایسه. چه هو لانه ی شاهنی و چه هرچی دیگر کی ببی.

خیلی شونم ای دربگ گوˇود دربیگ ارس امره یکی دونن. دربیگ یکت جی پارسیون قوم بو کی باستانشناسون ای دربگ و اوشون دربیگ امره یکته دونن.

[ چهار شنبه 10 دی 1393 ] [ 12:5 ] [ دهیوپت(ع.ر) ] [ بازديد : 4654 ] [ نظرات () ]
آیین بوذاسف

گیلانیان از دیرباز همچون دیگر برادران ایرانی شان یکتا پرست بوده اند. برخی از دین هایی که در گیلان از دیرباز وجود داشته از قرار زیر می باشند:

آیین مهر

آیین بوذاسف

آیین مزدیسن(زرتشتی)

و...

و امروزه نیز اسلام در این دیار رواج دارد. ادیان پیش از اسلام که نامبرده شده اند همگی دین توحیدی هستند که گواه بر یکتا پرستی مردم این سامان است. در این پست به بررسی آیین ناشناخته ی بوذاسف می پردازیم.


آیین بوذاسف:

یکی از آیین هایی که در گیلان و ایران باستان رواج داشته و پیشینه ای کهن تر از دین مزدیسنا یا زرتشتی داشته دین بوذاسف بوده.بوذاسف پیامبری بود که به گمان این جانب به 9000  سال پیش برمی گرده (تقریبی) چرا که در دوران وی مردم دوختن نمیدونستن و هنوز پوست حیوانات به تن می کردن.بوذاسف رو همون ادریس نبی دونستن که در ایران به نام شناخته بوده.گرچه می بایست از اقوام آریایی بوده.

از ابن اسحاق نقل شده که ادریس 306 سال از عمر آدم (ع) رو درک کرد و ابن اثیر گفته که 386 سال داشته که حضرت آدم درگذشته.[تاریخ انبیا-سید هاشم رسولی محلاتی]

این دین در میان مردم ایران در مناطق مختلف به صورت پراکنده تا ظهور حضرت زرتشت (ع) وجود داشته.در مناطق غربی و شمالی می بایست شناخته شده تر بوده البته با توجه به تواریخ اسلامی که با ادریس نبی یکی دونستن چرا که در این صورت در ناحیه ای نزدیک خوزستان کنونی یا میان رودان و بابل به دنیا اومده.

در کتاب [دیلمیان- سید رضا فندرسکی] رد پایی از این دین در گیلان باستان یافته شده.به این صورت اومده که :[ پیش از ظهور اسلام مردم دیلم همانند همه ساکناننواحی کوهستانی   پذشخوار گر (ناحیه ی خزری) پیرو آیین بوذاسف بودند.بوذاسف همان هرمس یا ادریس پیامبر بود.این دین، احکامی همانند نماز و روزه  داشته]. به این صورت در گیلان و طبرستان هم پیش از ایین زرتشت وخشور پیروان بوذاسف حتی تا صدر اسلام هم وجود داشتن.

شریعت و آیین بوذاسف:

- زکات مال برای ضعیفان

- دستور تطهیر از جنابت

- دستور جهاد با دشمنان دین 

- پرهیز از سگ و خوک

- حرام بودن مشربات مست کننده.

- داشتن برنامه ای خاص و روزانه برای نماز

- تعیین روز های از ماه برای گرفتن روزه (که در دین زرتشتی هم روزه به همین صورت بوده)

و جالب ترین موضوع درباره شخصیت بوذاسف مورد آخره که توجه کنین:

تقسیم بندی جامعه به سه طبقه ی روحانیون ، پادشاهان (وبزرگان) ، رعایا (مردم عادی)

این نوع تقسیم بندی ها در جامعه های آریایی مشاهده شده و این خود دلیل بر ایرانی بودن و آریایی بودن این پیامبر است چرا که در ایران باستان هم جامعه از چهار طبقه ی 

- اثرون(روحانیون)

- رَثَ ایشتر (جنگیان)

- واستریوفشونیت(کشاورزان)

- هویتی ، هوتخشان(صنعتگران)

تشکیل می شده[رساله ی ابن خلدون و تراثه الفکری ، طبقات اجتماع ] و [رساله ی اغاثه الامه بکشف الغمه]

همین طور که می بینید این طبقات در دوره های بعد (زرتشتی و پس از آن) تکامل پیدا کرده و به چهار طبقه ی مزبور رسیده.

طبقات اجتماع در بیشتر اقوام و ملل دنیا تنها محدود به دو طبقه ی پادشاهان و رعایا  یا  به دو گروه کلی بنده(آزاد) و برده تقسیم میشده و تقسیم بندی به صورت اقوام آریایی وجود نداشته.

 صحف بوذاسف:

بوذاسف هم مثل مثل بقیه پیامبرا کتاب آسمانی داشته که در روایت که ابوذر از از حضرت محمد (ص) ذکر کرده مجموعا سی صحیف بوده.مرحوم مجلسی از ابن مَتوَیه 29 صحیفه رو نقل کرده که هر یک نام جداگانه ای است : صحیفه ی خلق ،صحیفه ی معرفت ، صحیفه ی رزق و ... .

سخانان بوذاسف ع:

- از کسب های پست بپر هیزید.

- خوبی دنیا موجب حسرت و بدی آن موجب پشیمانی است.

- زندگی و حیات جان به حکمت و فرزانگی است.

- عمل صالح در این دنیا موجب آزادی از عذاب آخرت می گردد.

-  کسی که قناعت نداشته باشد و از حد کفاف بگذرد، هیچ چیز او را بی نیاز و سیر نخواهد کرد .


علی رضاپور /تاریخ 18/6/92

منابع:

فرهنگ جامع معین - بخش اعلام.

دیلمیان- سید رضا فندرسکی 

تاریخ انبیا-سید هاشم رسولی محلاتی 

رساله ی اغاثه الامه بکشف الغمه

رساله ی ابن خلدون و تراثه الفکری ، طبقات اجتماع  

 

 

 

 

 

 
 


[ جمعه 28 آذر 1393 ] [ 16:22 ] [ دهیوپت(ع.ر) ] [ بازديد : 4434 ] [ نظرات () ]
واژه های گیلکی

چنته جی گیلکی واجونی کی شعر قبلی مئن بوما و بوتم شاید خیلی شون اوشونه معنی نودونن هینه واسی اوشنه شیمه به ویجین بودم.( چندی از واژه هایی که در شعر قبل اومد و گفتم شاید معنی شون رو ندونید براتو گلچین کردم)

 

خوˇو « xow»  : خواب

زمت «zamat»: دوران ، زمان

فترکسان«fatarkasân» : حمله کنان

ژیهار «ghîhâr»: فریاد بلند ، نعره

توˇره « töwre»: تبر

دارˇه « dârê»: نوعی داس بومی گیلان و شمال که از داس کوچک تر بوده و دندانه دار است(ریزتر از اره) مخصوص بریدن برنج و ...

ووˇشتن « vöwštan»: فرار کردن ، گریختن.

- این واژه در گیلکی شرقی به صورت ویرتن « vîyrtan»نیز به کار میرود. ور در زبان گیلکی غربی به صورت گورُختن«guröxtan » به کار میرود.

دکوشتن « dakuštan»: خفه کردن

دبیشتن « dabištan»: سوزانیدن

فوتوشتن« futuštan» : مکیدن

تال و تیلوس «tîlös» & «tâ: نوعی گیاه پیچان که به دور درختان و ... می پیچد. کنایه از حاکم و رعیت.

کالنجار « kâlanjâ: کارزار ، میدان جنگ.

ویرˇا « virä»: گم و ناپدید

آل « â: شاهین ، عقاب

ناˇره «nârê »: نعره

زبونی « zboney»: کنایه از زبان کوچک، زبانک.

دگرسن « dagarsan»: روی بر گرداندن.

 کولاکت « kulâkat»: چماق ، چوب بزرگ.

کوف « kuf»: کوه

جهندم « jahandam»: جهنم

دپاختن « dapâxtan»: از رو رفتن، ضایع شدن.

برچسب ها: واژه های گیلکی ,
[ چهار شنبه 26 آذر 1393 ] [ 9:21 ] [ دهیوپت(ع.ر) ] [ بازديد : 4218 ] [ نظرات () ]
شعر طنز گیلکی

ای شِه̌ ر خودم بوتم گرچی جای کار زیاد دنه شمه به شیمه بزرگی می ایشتباهات ببخشید
(این شعر رو خودم گفتم البته جای کار زیاد داره ولی شما به بزرگواری خودتون ببخشید)

 

شعر طنز گیلکی – داستان یک خواب
قالب : مثنوی، گویش : بیه پیش
علی رضاپور

 

 

مه یاد هنــــه یه روز که مو بختــــه بوم/هیتو کی می سره بالش سر بنه بـوم

 

هوتو بوشــــــــوم خوˇو مئن گوذشتــه/ می چوم و دیــــم ای زمت وگرســـــه


بدم برار جنـــــــگ مئــــن ایســـم مـــو/ بوتم خودا !چیسه ؟ کوره بومم مـــو!؟

 

یک نفره نیگا گودم فترکسان ژیهار گود/ یه نفرم زخمیونه اسبون سرسوارگـود

 

یک نفرم و شمشیـــــر و توˇره امــــره/ یک نفـــرم نیـــــــزه و دارˇه امــــــــره

 

زیــــــــــه درن و همدیـــــگر کوشتــرن/ یک عده یـــم جنگ مئـن وُوˇشتــــرن

 

بکـــوشتــن و دکـــــوشتـن و دبیشتـن/ همـــدیگره خـــــونِ همه فوتـــوشتن

 

خـــودا ای روزه نـــــری هیچ کــس بـه/ تال و تیلـــــوس مملـــــکت ایتـــو بــه

 

                        ***********************

 

ای هاگیـــر واگیــــر مئـــنم مـی بختــه / دوزخ مئـــن اوتاق بیتــم سو تختـــه

 

مو کـــی ای جنـــگ هیـــچ بنـا ننـا بـوم / ولـی می پا کالنــجار مئـــن بنا بـوم

 

یک طرفه نیـــــــــگا گـــودم ســــــوارون / امــــه درن عین هـــو تونـــده وارون

 

مه جای کی به اشتباه بیته بون،ندونم؟/ولی می جون قصد بوده بون مو دونم

 

داد بُـدم فریــــاد بُــــدم در بــــــوشـــــوم/ می جونکه ویتـــــم و مــــو ویرˇا بوم

 

می عمر مئن ایتو هیـچ وخت نودُوˇسم/ روستم اسپ مو تونـــد تر بودُوˇسم

 

نفس نفــس زیه دره بوم ، جـــون بــِـدَم/ می دوته دسسته دوته پا قرض هدم

 

مـــــــی دسسونِ بزم  دوته زونو ســـر/ بیاسم و نفس بیتم یکته توسه دار ور

 

                    *************************

 

یک نفرم دوخـــونده مو فــرس تو بر من/بوتم چیسه،چی بوبو؟کیسه دوشمن؟

 

بوته ایشون فترکسن امه مرز و دیـــاره/ بیه برار اینـــی که اِرˇه مردره تی یاره

 

به جون مو هچی گوتــــره بو دونســــم/ خواسم محل ننم کانجار مئن دربشم

 

می امره بوتمِی نه ری تی هم سرا بو/هرکی که بو گیلک بو تی پیله برارجابو

 

وگرســــم و نیـــــگا گودم خشنــــگ تر/لاسپاره ی و پاتوˇوه،نمتی کولا برسر

 

چار نفرم اینــــه دوره گـــــوده بـــــون/شمشیر و نیزه امره نامردی زیه دره بون

 

توره بومِی ژگره بــــزم ، بودوˇســم /یکته کولاکت ویتم و آل موسون پرر هیتم

 

می دس و پره هیتـــو پررا دم هـــوا / نــاˇره گــــودم ژیهــــار گـــودم اَی خودا

 

می زُبونـــِی می حلقهِ بیــرون بومـا/ دیو سپـــــید خـــــــو خوˇنه بیــرون بوما

 

او چـــــار نفر کی مه ایتو بـــده بون / خوشون مئن هیشــــکی ایتو نِـده بون

 

همدیـــــــگره گبون گبـــونی بوتــــن/ در بوشـــون و خوشـــون جـــــون ویتـن

 

بیسم و خنــــده بـــــودم و دگرســـم/ خواســـم بوگوم نتــــرس برار مو ایسم

 

خواسم بوگوم بدم کی هیشکی نیسا/ بدم برار او کـی اوشونه پیشــتر ایسا

 

هیتــو کی مو گرم ای ماجرا بـــــوم / می فیکر و ذیکر مئن چــــــرا چـــرا بوم

 

یکتــــــــه سوار بوما بزه می کلــــه / هوا بوشـــــو می کـــله کـــوف قولــــه

 

هوتــــو کی می کلــــه هوا مئــن بو / می جونــــــکم زیمین ســر وُولوُˇو بو

 

بوتــــم آخه کلـــه خراپ به تـــو چـی / خواسسی تی جون ویگیری در بشی

 

آخر ای که تی جنـــــــگ نوبو کلـه خر/ کولاکتِ ویتی بوشـــــوی جنــــگ سر

 

خوˇو جی مو بپرسم ســر حال بومـم/ بوتـــــم خودا تی نوکرم ! مو زنــــدم؟!

 

بوتم خـــودا جون ای چه بخته ننــگه؟/ جهندمم بخوام بوشوم مه بـــه تنـگه؟!

 

همه خوشونه خوˇو مئن گنج قارون اینن/پول مره ماشین ماکسیما و توندر هینن

 

مو خواه بوشـوم جنگ مئـــــن بمیـرم؟ / مردوم جـــون واسـی مو دمیـــــرم؟!

 

ایجــــــور که زیندگی نیه خودا بَمَردم / ای همـه سختـیِ امره  پا جی بکتــم

 

هیتو کـی مو گوتره بــوم پوشت هـم / می بخت و طالــــه بد گـوتم دم به دم

 

بفهمســـــم چی گوتــــرم بداشتــم / یکته بنــــم می گوش جی بکاشتـــــم

 

بوتــــم خـــــودا غلــط بودم ، ببخشیـد / نفهمســم چی گوتــــرم ببخشیـــــد

 

خاکن می ســـر کی ای گبــــونهِ بزم/تی امره مو هیچ وخت ای جور گب نزم

 

می حال کی سر حال تر و سر حال بوما/ هیتـو استغفـــــرالله مـــی زبونهِ امـا

 

خجل بوبُم سورخه شوم جا جی ویریسم/ یکته پیلیسکیــن مه بیتم دبیشتــم

 

کوتاه بومــــــم قططـــه گودم دپــــاختــم / می زینـــــدگی کار و باره وگرسـم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[ دو شنبه 24 آذر 1393 ] [ 11:38 ] [ دهیوپت(ع.ر) ] [ بازديد : 4924 ] [ نظرات () ]
اینجا گیـــــــــــلان است....

تصاویر آرامش بخش و زیبا از طبیعت شگفت انگیز زمین

 

تصاویر آرامش بخش و زیبا از طبیعت شگفت انگیز زمین

 
































 

 

 

 

 

 

برچسب ها: گیلان ,
[ یک شنبه 23 آذر 1393 ] [ 8:35 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 2918 ] [ نظرات () ]
خواستگاری

خواستگاری

یه شو بشوم زن غــــازی     برای مشتی قُلــــی

مشته قلی چه کارا ؟  مهندسی بیکارا      مشته قلی چی دانه ؟

الون هیچی ندانه     آخر چر ندانه ؟                جواب بدا قلی پیر.

هر چی داشتیم بفورتیم     بیجارونه بفورتیم       می باغونه بفورتیم     زردگو بفورتیم   

خرج دانشگاه بودم           قلی مهندس چودم     قلی الون آماده      خو اینه که داماده.

اگر قلی ندانه     آدم خوبی ایسه     پیرکه خوبی دانه       مارکه خوبی دانه 

 خاخور خوبی دانه    اخلاق خوبی دانه      رفتار خوبی دانه      بیرون هیچی نخونه.

عروس پیر، گب بما    اخلاق و رفتار که نشد زن غازی       این که نشد دامادی   

 این که نشد زندگی     مهریه چندته دانه     یه ته وگرسه بوته        بگیر 1000 ته سکه                   

دانی هدی ؟  نه نه ندانیم                     بگو 500 سکه دانی هدی ؟      نه نه ندانیم   .

  عروس مارم گب بما                         مال و اموال ندانی 

  مهریه که ندانی       آپارتمون ندانی    کار خوبی ندانی      ماشینکه هم ندانی

تو می بگو زن واسه چی  تو خوانی     لاکوی خوانی بکوشی        کار امرا بدوشی

امو لاکوی هندنیم و هندنیم    مفت و مثل هندنیم

قلی که پیر گب بما         قلی اونه دوس دانه        خیلی هم دوس دانه  

خدارو شاهد گینیم               هر چی دانیم فورشنیم   هر چی دانیم مهر کونیم                                    

یته پراید هینیم    صبح تا غروب گاز دنیم        گُلی که راضی کونیم     .

  غم خوبه ویگینیم         شادی باهم سهم کونیم

هندنیموی هندنیم     لاکوی امو هندنیم    مفت و مثل هندنیم

لاکوی بقض بترکس    اینه پیری دپرکس خلاصه اون گب بما      اونه چوشم اشک بما

  لاکوی بوته      او بوبا       اوی اجی   الون هیچی نخوانم   مهریه مونخوانم                                

یکته اطاق مو خوانم         یکته چراغ مو خوانم      یه مثقالی خرت و پرت                                            

طلا ملا نخوانم                  فقط قلی مو خوانم

پیر بوته تام بزن      کی تا بوته گب بزن    تی زبون گاز بگیر         تی دهن اوبکش

بشو آواره ببو         لاکوی دل بشکسه               چشم ارسو فوسسه               

  چند شو وچند روز ببو         قوت و غذا نخورده                 خو گب هیچکه نوته

داییم خو  گریه بوده                غصا خو دیل پوروده  بوده                      

 تا که یه روز ابری بو              کوهونه می بیته بو  

     دنیا اینه تارا بو بو                       همه جا اینه غمین  بوبو 

  رادکته روخولب       نگاه بوده باغونه            نگاه بوده دارونه      گوش بدا بولبلونه                     

  نگاه بوده سنگونه    نگاه بوده راهونه  چشم انتظاری بوده          قلی که ییدانوده                                         

نگاه بوده ماهبنه             اوشونه دوخون              بزا گریه و زاری بوده 

اوشونه اما گب بزا                 خودل حرف بزا    ارسو اونه امون ندا                                                      

 ماهین عروسی کونن                 اَمِ موسون غم خونن                              

   شمونان غصه دانین     شموم جدایی دانین     شموم  مهریه دانین   شموم بزگتر دانین

اینقد خو امرا بودته              تا که اینه دیل بیته                 خودش فدا روخونه                                      

تا برسی به ،قلی شونه خونه

قلی خونه جیرته بو               اور   نرسه بمورده           

گلی روخونه دمورده               او نخورده بمورده

لاکوکه مُرد بیتن          عروس نبو گلاودن          

قلی بما قبر سر                    خاشا ببو خاک برسر      

قلی که بغض بیته بو              اینه گلی بیته بو              

همه بوتن قلی بود       این فتناکه هم از او بو    

  یته بوته شکایت     یته بوته کولاکت             یته بوته  او  فدیم           

تا نکبت  ببوری      قلی نوم باید بمیری

قلی بشو پوردسر            شمر ندم دردسر                 

 نگاه بوده روخونه           بدا  گلی ،قولیکه  دوخونه

قلی پیران نکنده         اوبکته بمورده                قولیکه  مُرد بیتن                     

داماد نبو گُلی که ور گلاودن

 

[ یک شنبه 23 آذر 1393 ] [ 8:32 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 4734 ] [ نظرات () ]
طرز تهیه باقالا کوکو شمالی

طرز تهیه باقالا کوکو

باقالا کوکو یک غذای شمالی است

مواد لازم باقالا کوکو

•    2 پیمانه باقالی پوست کنده
•    یک عدد سیب زمینی متوسط
•    یک عدد پیاز کوچک
•    3 تا 4 حبه سیر
•    2 تا 3 عدد تخم مرغ
•    2 قاشق غذاخوری شوید خشک
•    نمک، فلفل سیاه و زرچوبه

طرز تهیه باقالا کوکو

1. باقالی ها را بشویید و روی دستمال حوله ای قرار دهید تا کاملا خشک شوند. سپس آن را به همراه سیب زمینی، سیر و پیاز داخل غذاساز بریزید و خرد کنید.
 
2. مواد را داخل کاسه بریزید. شوید نمک، فلفل سیاه و زرچوبه و 2 عدد تخم مرغ را اضافه کنید و هم بزنید. در صورت نیاز یک عدد تخم مرغ دیگر نیز اضافه کنید.
 

 

3. داخل تابه متوسط روغن بریزید و روی حرارت ملایم آن را گرم کنید. مواد را داخل روغن بریزید. شعله را کم کنید. در تابه را بگذارید تا پخته و طلایی شود. سپس آن را برگردانید تا طرف دیگر کوکو نیز طلایی شود

 

[ یک شنبه 23 آذر 1393 ] [ 8:30 ] [ شهرام مهدیزاده ] [ بازديد : 4386 ] [ نظرات () ]
آخرين مطالب
خط گیلکی (1395/08/06 )
gilaki music (1394/12/01 )
بیه لاکو... (1394/11/26 )
خط گیلکی (1394/11/22 )
صفحات وب